جدول جو
جدول جو

معنی قلعه تارم - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه تارم
(قَ عَ)
قلعه ای است که در استحکام به قلعه پرگ نمیرسد و دارای هوایی گرم است. (فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 159)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ جُ / اُ)
قلعه ای است در مدینه
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ کَ دُ)
دهی است از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد، واقع در 2هزارگزی جنوب بروجرد و 2 هزارگزی جنوب شوسه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 217 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هجری قمری ویران گشت: ... در سلخ شوال سنۀ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعۀ حصین چون الموت و ... و تاج و ... مسخر شد و خراب گردانید، (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
بر سه فرسنگی شیراز است به طرف جنوب مایل به مشرق و بر کوهی است که به هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه مختصری است. (نزهه القلوب ص 133). و رجوع به تبر (قلعه) شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تَ مِ)
دهی است از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری هرسم و جنوب خاوری شاه آباد. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 350 تن است. آب آن از چاه و محصول آن غلات، دیم، لبنیات وشغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. تابستان از هرسم اتومبیل میتوان برد. این دو در دو محل نزدیک به هم واقع شده و مزرعه ای به نام مله حصار جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
قلعه دارنده. قلعه بان. دژبان:
قلعه داران خزینه ها بردند
قلعه را با کلید بسپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رِ)
قلعه ای است به مدینه، و ابن سکیت گویداکنون خانه جعفر بن یحیی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است نزدیکی اومه از بلاد سودان. (ریحانه الادب ج 3 ص 256)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سِ)
قلعه ای است از توابع طلیطله در اندلس. (معجم البلدان ج 7 ص 11)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ فَ رِدْ دی)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد، واقع در 18هزارگزی شمال خاور اشترنیان و کنار راه مالرو کوشکی پائین به اشترنیان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 154 تن است. آب آن ازقنات و چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
قلعه ای است به دومه الجندل. (از منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء) (از معجم البلدان). مارد و ابلق دوحصنند. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابلق الفرد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان گوگان بخش خفر شهرستان جهرم، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختر باب انار کنار راه فرعی گوگان به خفر. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 76 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، غلات، خرما، مرکبات و شغل اهالی زراعت و باغداری است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ تَ)
نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان بروجرد است. این دهستان از شمال به دهستان اشترنیان، از جنوب به قصبۀ اسدخانی، از خاور به دهستان همت آباد و از باختر به قصبه شیخ میری و کوه گردش محدود است. موقع طبیعی آن جلگه و کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است. آب کلیۀقراء آن از رود خانه الشتر و چشمه تأمین میگردد. راه اغلب قراء آن اتومبیل رو است. این ده از 93 آبادی تشکیل گردیده و در حدود 13000 تن جمعیت دارد. قراء مهم آن عبارت است از: گوشه گابله، گوشه چهار چنار، خیال، گندن و گیلان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
این قلعه بین فیروزآباد و خواجه واقع و آبش از چشمه است. (جغرافیای غرب ایران ص 130)
لغت نامه دهخدا
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه دار
تصویر قلعه دار
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
قلعه ای قدیمی در جنوب منطقه ی بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی